سلام ميترا جان: من نه هدفم مسابقه هست و نه بردن جايزه.فقط خواستم با خودت درد دل كنم .
زماني بي حجاب بودم .و البته بي حجابي كه نماز و روزه ام را به جاي خود به جا مي آوردم. و البته حريم را هم در رابطه با عناصر ذكور مراعات ميكردم.و به دليل همين مراعاته حدود ، هيچوقت احساسه بدي هم نسبت به بي حجابيه خودم نداشتم.
با گذشته زمان يه احساسه خلا كردم ، احساسه اينكه يه چيزي كم دارم . احساس ميكردم كه گمشده اي دارم كه نميدونم چيه و كيه؟
سر در گمه كوچه هاي پوچي بودم. زماني رو به تفريحات آوردم البته از نوع سالمش ، گفتم شايد كمبود تفريحات باعثه اين مطلب شده. زماني رو بردم به نوشتن ، بازم خلا مرا رها نكرد.خيلي چيزارو امتحان كردم.
يه روز سخنراني يه آقا از تلويزيون در مورد دعا و ارتباط با خدا باعث شد توجهم به خدا و دعا و نمازم بيشتر جلب بشه و اين زمينه اي شد برا ي پرداختن به دعا و نماز عميقتر. اوضاع بهتر شد اما هنوز نميدونستم چي ميخوام .
هنوز خلائي ناشناس منو احاطه كرده بود . شبي در رويا با خانم زهرا (س) درد دل كرده و از خودش راه نجات خواستم و بعد ......
چشمم باز شد و يافتم.......گمشده را كه مرا تنها در خلا رها كرده بود يافتم. من خودمو گم كرده بودم . من در اون خلا گرفتاره كوچه هاي بي هويتي شده بودم . من نميدونستم جايگاهم چيست و چي ميخوام و ناگهان ؛ رسيدم به اونچه كه به دنبالش بودم .
من دنباله خودم بودم .منه عزتمند.....منه سربلند ......منه رها ....
و بعد از پيدا كردنه خودم احساس كردم كه گوهر وجودم رو يافتم و بدنبال اون احساس كردم كه اين گوهر چه بي پناه در معرض نمايش قرار داره. و ناگهان به حجاب رسيدم و احساس كردم كه بايد اين گوهر رو مستورش دارم تا محفوظ بمونه .
باور كن اغراق نميكنم .خدا گواهه اغراق نميكنم.و بعد از اون رها شدم و آزاد. وقتي پوشش رو خودم انتخاب كردم و پذيرفتم ، از اون خلا رها شدم . احساسه امنيت بهم دست داده بود.يه احساسه رضايته قلبي.
تمسخر دوستان ، تشويقه گروهي ديگه ، نهي عده اي دوست نما ، هيچكدام ، دقت كن هيچكدام حتي تشويقه دوستان رو من تاثير نداشت . ....چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ميدوني چون با تمومه سلولهاي وجودم ، با تموم اعتقاد ،حجاب رو خودم بهش رسيده و پذيرفتم . و امروز ديگه هيچ چيز ، باور كن هيچ چيز نميتونه اونو از سرم بر داره . احساس امنيت دارم و سبكي .
ميتراي گلم ، نه به نيروي انتظامي و بحث حجاب و اينجور چيزها كار داشته باش و نه به هيچ چيزه ديگه .
اوني رو بپذير و البته اول وجدانتو قاضي خودت كن و ببين در كدام برات امنيت هست؟ كدوم تو رو به ساحل آرامش ميرسونه؟ كدوم ، اعتبارتو اقلا پيشه خودت بيشتر ميكنه ؟ و بعد تصميم بگير.....
همشيه و هميشه از خودش بخواه كه يا رب نظر تو از من بر ندار كه اگه نظرش با تو باشه هميشه و هميشه رستگاري بدنبال خواهد داشت.
حق نگهدارت.