سلام
مباحث معرفت افزا بيشتر نيازمون هست مادر!!!
به اميد آن روزي كه به بهانه اين ايام و مناسبتها دستمونو با نوشته هاتون به سر منزل عنقا وصل كنيد
هميشه سايه مادر مستدام
بهم حتما سر بزن
تازه شروع به نوشتن كردم
امروزم يه مطلب در باره دختر سه ساله امام حسين دادم
نظرم يادت نره
شمرها شهره شهوت خويش خويش اند و تشنه آب هاي تاريکي؛ توحيد را نفهميده و داد مسلماني مي زنند، نور نديده و سايبان مي سازند، قدم از قدم برنداشته و کاروان مي آرايند و در کوره راه ظلم و جهل خويش ابناء بشر را به تاريکي مي کشانند ...
حاليا که امام مولاي کرامت باران است و سيراب خشک ترين شاخه هاي زمين؛ چون اويي خلقت به خويش نديده و در برابر لطافت چشمه سار دستانش دريا دريا شگفتي سر تعظيم فرو خواهد آورد. امام بشارت آرامش است دل هاي مشوش را و هيمنه حيراني است در مهاد زمين و آينه سکون است در گهواره زمان ... ... وَ أَشْرَقَت الْأَرْضُ بنُور ربها وَ وُضعَ الكتابُ و جيء بالنَّبيّينَ وَ الشهَداءِ و قضي بَينهم بالحَق وَ هُم لا يُظلمُون (الزمر 69)
شمرها وارثان شرارت اند و امام مسبوح زلال تسبيح باراني است که ريشه حکمت را در نهاد بشر استوار خواهد کرد. امام کلمه صبح است و شمرها کتاب هاي تاريکي ... يا من دلع لسان الصباح بنطق تبلجه ... و سرح قطع الليل المظلم بغياهب تلجلجه ...
حکمت امام "دين" باوري است و جهالت شمرها "عقيده" پرستي ؛امام دين خدا را عرضه مي کند و شمرها عقيده را ...امام انگاره دين است و شمرها مبهوت عقيده؛ شاکله عقيده را در آهنگ شان "عقده" پرورانده است،عقده جاهليت ! شمرها دلتنگ جاهليت اسلاف خويش اند. عقده تاريکي اعماق دل شمرها را رها نکرده و مالک آن سرزمين هاي خشک و لم يزرع کج فهمي است... مَثلهُم كمثل الَّذي استوقدَ نارا فلمَّا أَضاءَت ما حَولهُ ذهَبَ اللَّهُ بنُورِهم وَ ترَكَهُم في ظُلُمات لا يُبصرُونَ (بقره17). شمرها عقده عقيده را دين مي انگارند و سنگ عقيده را به سينه مي کوبند و آن را مي پرستند... ... تاللهِ إِن كنا لفي ضَلالٍ مُبين (الشعرا97)
حاليا که امام ذات موحدي است که يادآور مي شود بشر را به آنچه بر آن سوگند خورده است ... الست بربک الکريم ...امام وحدانيت را مي آرايد و جلوه مي دهد شکوه پرستش را ؛ مولاي توحيد است و مبشر آن. امام شگفتي آن آرماني است که در آن دين، حيات طيبه را معنا خواهد کرد ... ... فآمنوا باللَّه و رَسُوله و النورِ الَّذي أَنزلنا و اللَّه بما تعملون خبير (التغابن 8)
شمرها سجده بر عقيده مي کنند و بنام دين ، آني را مي پرستند که خود مي خواهند، آنان دين را به عقيده خويش مي آلايند و در کشاکش نآرامي کابوسشان عقده جاهليت را نمايان مي کنند. شمرها پيکره ظلم را بر شالوده جهالت خويش مي پرورانند و به آني مي انديشند که انديشه و عقده تاريکشان خطاب خواهد کرد... بَل الظالِمُونَ في ضَلال مبين (11لقمان )
ياد دارم يک غروب سرد سردمي گذشت از کوچه مان يک دوره گرد: دوره گردم دار قالي مي خرمدسته دوم،جنس عالي مي خرمگر نداري کوزه خالي مي خرمکاسه و ظرف سفالي مي خرماشک در چشمان بابا حلقه بستعاقبت آهي زد و بغضش شکستاول سال است و نان در خانه نيستاي خدا شکرت،ولي اين زندگي است؟سوختم ،ديدم که بابا پير بودخواهر کوچکترم دلگير بودبوي نان تازه هوشم را ربوداتفاقا مادرم هم روزه بودخم شده آن قامت افراشتهدست خوش رنگش ترک برداستهمشکل ما درد نان تنها نبودفکر مي کردم خدا آنجا نبودباز آواز درشت دوره گردپرده انديشه ام را پاره کرد:
دوره گرم دار قالي مي خرمدسته دوم جنس عالي مي خرمخواهرم بي روسري بيرون دويدآي آقا ،سفره خالي مي خري؟؟؟آي آقا ،سفره خالي مي خري؟؟؟