به تو خيانت مي كنند ، تو مكن. تو را تكذيب مي كنند،آرام باش. تو را مي ستايند،فريب مخور.تو را نكوهش مي كنند،شكوه مكن.مردم شهر از تو بد مي گويند،اندوهگين مباش.همه مردم تو را نيك مي خوانند، مسرور مباش.آنگاه تو از ما خواهي بود -امام محمد باقر(ع)
***
«. . . به سال 1265 هجري قمري (1874 ميلادي) قصابي در ميدان «صاحبالامر» ميخواست گاوي ذبح کند. گاو از زير دست وي در رفت و به «مسجد قائم» گريخت. قصاب ريسماني برد و در گردن گاو انداخت تا بيرون بکشد. گاو زور داد، قصاب به زمين خورد و در حال قالب تهي کرد. در اين وقت بانگ صلوات مردم بلند شد و اين امر معجزهاي تلقي شد. بازار تا يک ماه چراغاني گرديد. تبريز شهر «صاحبالزمان» بهشمار آمد و مردم خود را از پرداخت ماليات و توجه به حکم حاکم معاف دانستند. گاو را به منزل مجتهد جامعالشرايط وقت «آقا ميرفتاح» بردند و ترمهاي رويش کشيدند. مردم دسته دسته با نذر و نياز به زيارت آن رفته و به شرف سم بوسياش نائل آمدند و تيمه آن حيوان به تبرک همي ربودند. در عرض يک ماه موئي از گاو به جا نماند و همه به تبرک رفت. کور و لنگ، غرفهها و شاهنشينهاي مسجد را پر کرده بودند. هر روز معجزه و آوازي تازه بر سر زبانها افتاد. بزرگان، پرده و فرش و ظرف به مسجد ميفرستادند. کنسول انگليس هم چهلچراغ فرستاد که هماکنون زير گنبد مسجد آويزان است. قضا را گاو مرد و غوغا اندکي آرام گرفت. اما از توجه عوام، نان غوغائيان در روغن بود. . .»بله! اين حکايت البته چنانکه بدانيد کماکان باقي است. سرتان را درد نياورم. کاتب در ادامه شرح ميدهد که «حاج ميرزا بافر» امام جمعه تبريز که با کنسولگري انگليس رابطه مستقيم داشت، فتوا داد که هر کس در جوار آن مسجد بهخصوص باده بنوشد يا قمار کند واجب القتل خواهد بود و چون رسما شهر تبريز محل ظهور «امام زمان» اعلام شده بود، پس بنا به روايات و احاديث معتبر، مردم از پرداخت ماليات به دولت و اجراي قوانين وضع شدۀ حکومتي معاف بودند. «. . . بالاخره «اميرکبير» نيروئي از تهران فرستاد که «حاج ميرزا بافر» امام جمعه، و «ميرزا علي شيخالاسلام» و پسرش «ميرزا ابولقاسم» که هر سه از ملايان بانفوذ بودند دستگير و تبعيد کنند و با وجود مقاومت آنها و حمايت عوام اين مقصود حاصل و غائله تمام شد. . . »در دنبالۀ اين ماجرا چون روشن شد که اين فتنهها نتيجۀ تحريک و دخالت مستقيم «استيونس» کنسول انگليس در تبريز بوده، «اميرکبير» صدراعظم يا نخست وزير وقت نامهاي به سفارت انگليس در تهران ميفرستد که قسمتي از آن چنين است:«. . . بعد از اينکه مردم اجامر و اوباش تبريز به جهت شرارتهاي خودشان در امور مملکتي و اتلاف ماليات ديواني از براي خود مامن و بستي قرار گذاشته و خودسريها کنند، عاليجاه مشاراليه به جهت تقويت آنها و استحکام خيالاتشان چهلچراغي به مسجد صاحبالزمان فرستاد و بر آنجا توقف کرده، زياده از حد باعث جرأت عوام و اشرار گشته و پاي جسارت را بيشتر گذاشتهاند تا از اين خيالات خدا داند چه حادثات بروز و ظهور کند. . . »(دکتر «شفيع جوادي»کتاب «تبريز و پيرامون»)